موسسه فرهنگی طلوع

متوسطه دوره دوم

گزارش برگزاری تئاتر شفق قطبی

گزارش برگزاری تئاتر شفق قطبی

 باسمه تعالی

شفق قطبي پديده اي طبيعي است كه در آن آسمان به پالت رنگ تبديل ميشود و طيف هاي وسيعي از نور در آن ديده ميشود. قبايل امريكاي شمالي اعتقاد دارند كه روح انسانها پس از مرگ به شفق قطبي مي پيوندد.

شش ماه پيش تمرينات تئاتر پايه دهم دبيرستان طلوع آغاز شد. دانش آموزان پرشوري كه علاقه بسياري به اجراي يك نمايش داشتند و تمام تلاش خود را در اين فرايند شش ماهه انجام دادند تا اجرايي فراتر از به قول خودشان "نمايش هاي مدرسه اي" اجرا كنند. در طول چهار ماه تمرينات متفاوتي انجام شد تا دانش آموزان آماده اجراي يك نمايش حرفه اي شوند. تمريناتي چون آماده سازي بدن، بيان، تمركز، خلاقيت، كار تيمي، جان دادن به نقش، آشنايي با مفاهيم نمايش، تيپ سازي و ... دو ماه پيش پس از آنكه احساس كردم دانش آموزان آماده دريافت متن و شروع رسمي تمرينات شفق قطبي هستند، متن در اختيار آنها قرار گرفت. در طول اين دوماه، اتودهاي مختلفي براي جان دادن به نقش هايشان زدند و كم كم نقش ها ميان آنها تقسيم شد. نقش هايي كه بچه ها از روح خود براي خلق آنها مايه گذاشتند و اجرايي بسيار پرانرژي را روي صحنه بردند. مهم ترين هدف كار، رسيدن به يك روح جمعي و تبديل شدن به يك گروه واقعي، رشد شخصيتي دانش آموزان و توان مقابله با مشكلات و واكنش مناسب در مقابل آنها و همچنين افزايش اعتماد به نفس بچه ها بود كه محقق شد.

داستان شفق قطبي درباره شانزده دختر نوجوان است كه در يتيم خانه اي زندگي ميكنند. يكي از بچه ها كه "لين" نام دارد به همراه خواهرش كتي سوداي رفتن از يتيم خانه را در سر دارد. اوايل نمايش ميبينيم كه لين پر از اميد است و دختران ديگر را به آينده و بيرون زدن از يتيم خانه اميدوار ميكند. اواسط نمايش، از موسسه اي خيريه به يتيم خانه مي آيند و بچه ها نمايش "مكبث" را حاضر مي كنند تا به اين وسيله بتوانند استعدادهاي خود را نشان بدهند و شايد به كمك موسسه خيريه از يتيم خانه اي كه توسط زن بدجنسي اداره مي شود بيرون بزنند. در اواسط نمايش حال لين بد مي شود و نمايش به كل خراب مي شود. از آنجا بچه ها مي فهمند كه لينِ هميشه اميدوار مريض است و به نوعي سرطان مبتلاست. از اينجا به بعد روند نمايش عوض ميشود. تمام بچه ها خصوصاً كتي تمام تلاششان را ميكنند تا حال لين بهتر شود اما لين بر اثر وخامت بيماري اش در نهايت مي ميرد اما اميدِ لين كه بيرون رفتن از يتيم خانه و ديدن ستاره هاي آسمان است زنده مي ماند و نمايش با اميد تمام مي شود. در آخر كار ميشنويم: "زندگي پستي و بلندي داره، درد داره، خوشحالي داره. هر شبي يه روزي داره و هر تاريكي يه روشني. بچه تر كه بودم هميشه لين بهم ميگفت كه بايد اميدوار باشم. فكر مي كردم ميخواد گولم بزنه كه تهش قشنگه. اما حالا كه بزرگتر شدم مي فهمم كه راست مي گفت. چيزي كه زندگي رو قشنگ مي كنه اينه: اميدمون و از دست نديم"

  • تعداد بازدید : ۴۲۹
فرم ثبت نظر