به نام خدا
بچههای آسمان....
بچههای آسمان شیرینترین بچههایی بودند که من در عمرم دیدم...
در مینیبوس با چند تا از بچههای پایه هفتم و هشتم بودیم ... همه خوشحال بودیم، خب به نمایندگی از بچههای طلوع رفته بودیم.
وقتی رسیدیم، به کمک هم بستهها رو گذاشتیم داخل موسسه و بعد از تموم شدن توضیحات مسئول اونجا رفتیم تا بچهها رو ببینیم...
به خاطر شرایط کرونا از پشت شیشه دیدیمشون و باهاشون حرف زدیم...
براشون دست تکون میدادیم، قلب درست میکردیم و دست میزدیم... اونا هم دست تکون میدادن، قلب درست میکردن، و میخندیدن...
خندیدناشون...
یکی از شیرینترین خنده های دنیا بود...
با خندههاشون تمام غمها و ناراحتیهای ما بچهها رو از بین میبردن...
ساغر ...
یکی از شیرینترین بچههای اونجا...
ساغر ۲۹سالش بود. بزرگترین فردی بود که در اونجا حضور داشت...
خندش سرآغاز خنده بر روی لبهای ما شد...
ولی اگر عصبانی بشه...دیگه نمیشه جلوشو گرفت...
با اینکه در گلوی همه ما بغضی بزرگ نهفته بود، ولی با لبخند بر روی لبمان سعی کردیم اون فرشتهها رو شاد کنیم...
در اون لحظهها همهمون احساس میکردیم کار خیلی بزرگی کردیم... به خاطر شکوفا شدن لبخندشان...
شاید در آینده ما رو یادشون نیاد، ولی آنها در ذهن ما همیشه هستند و باقی میمانند....
به امید روزی که بچههای آسمان همیشه غرق در شادی باشند و هیچوقت غبار غم وجودشان را فرا نگیرد...
برای مشاهده تصاویر اینجا کلیک فرمایید