موسسه فرهنگی طلوع

متوسطه دوره دوم

اهداف اردوی راهیان نور به قلم مدیر متوسطه دوم سرکار خانم دکتر شاوردی

اهداف اردوی راهیان نور به قلم مدیر متوسطه دوم سرکار خانم دکتر شاوردی

بسم رب الشهداء والصدیقین

سخنان مدیر مدرسه در جمع مادران پایه دهم در خصوص ثمرات 

حضور فرزندانشان در اردوی راهیان نور

عکس اول را گذاشت روی میز: این پسر اولم محسن است.
عکس دوم را درآورد و گفت: این پسر دومم محمد، دو سال از محسن کوچکتر بود.
عکس سوم را درآورد رفت که بگوید این پسر سومم ... دید شانه های امام می لرزد.
فوری عکس ها را جمع کرد زیر چادرش و خیلی جدّی گفت: 4 تا پسرمو دادم که اشک شما رو نبینم.
با عرض سلام و ادب و احترام خدمت مادران عزیز، حضورتان را در جلسه اردوی راهیان نور گرامی می داریم. امروز گرد هم آمده ایم تا با همدلی و هم فکری با همدیگر، فرصتی برای دخترانمان ایجاد کنیـم تا بر خاکی قدم بگذارند که انصـافاً نباید بی وضو بر آن قدم گذاشت و سال ها پیش، خیلی پیش تر از آنکه آنان پا بر روی کره ارض بگذارند، جگر گوشه های پدران و مادرانی، خون خود را نثار کردند تا شجره پاک اسلام در این کشور آبیاری شود و قد بکشد و سایه اش را هر چه وسیعتر بر سر این کشور بگستراند و بر دخترانمان واجب است که کتاب تاریخ سرخ این جان فشانی ها را تورّق کنند و با حضور در این مکان های مقدس،  ذره ای از احساس عشقی را که در آن وادی موج می زند، ببلعند و قدر آرامش و امنیتی را که آن عاشقان خدا ایجاد کردند بدانند و بر ماست و بر ماست و بر ماست که این شانس و فرصت را از آنان نگیریم.
در سایه الطاف خداوند، شش بار توفیق حضور در آن وادی عاشقان نصیبم گشته و بر خود واجب می دانم که ارزش و اهمیت این سفر را برای شما دوستان عزیزم بازگو کنم.
محتوای این سفر که نه احتمالاً، بلکه قطعاً می تواند به خودشناسی و خودسازی و بلکه هجرت منجر شود. نوجوانی است و عشق به استقلال و این سفر بدون همراهی خانواده می تواند موجبات ارضای این نیاز دخترانمان گردد. سفر با وسایلی که از بهترین امکانات رفاهی برخوردار نیستند. دوری از رفاه و نازدانگی در خانواده، محرومیت از سفره رنگین خانه و بستر نرم و گرم و راحت، و در عوض حضور در مکان هایی که مبارزین این سرزمین جان شیرین خود را در طبق اخلاص گذاشتند و تقدیم حضرت دوست کردند تا امروز بتوانیم در آرامش زندگی کنیم، همه و همه می تواند هویت ملی و دینی عزیزانمان را تقویت کند و احساس معنویت را در آنان زنده نگه دارد.
آرمیدن بر همان موکت و پتوهایی که روزگاری رزمندگان مان بر شبیه به آنها می آرمیدند، چه می دانیم، شاید سبب شود غم محرومین را بیشتر درک کنند و با دنیای بدون مارک و برند آشنا شوند.
واقعیت این است که ما از لحاظ تبلیغات بسیار ضعیف عمل می کنیم. به خاطر دارم که یکی از همکاران چند سال پیش تعریف می کردند که زمانی عده ای را از یکی از کشورهای غربی برای گرامیداشت سالروز شهادت مبارزان جنگ جهانی به قبرستان واقع در جوار کلانتری قلهک آورده بودند تا یاد آن جان باختگان را گرامی بدارند. وطن پرستی یک ارزش جهانی و مطلق است و باید فرزندانمان میهن پرست بار بیایند و یکی از اهداف اردوی راهیان نور این است که این حس در دخترانمان تقویت شود . شهید گمنام : یعنی شهیدی که می توانست عقب بیاید اما ماند .
جا دارد که روایت شهادت یکی از رزمندگان جان بر کف کشورمان را در عملیات کربلای چهار بازخوانی کنیم. شهیدی که شانزده سال بعد از آن عملیات، پیکر سالمش کشف شد و تعجب همگان را برانگیخت.

یکی از همرزمان شهید، محمدرضا شفیعی چنین می گوید: در ساعات اولیه حضور در بیمارستان را هیچ به خاطر ندارم ولی اولین چیزهایی که به یاد دارم، شهید بزرگوار شفیعی بود . ساعت حدود 4 تا 5 بعدازظهر بود که سرباز عراقی وارد اتاق شد و مستقیم به سمت محمد رضا رفت و او خیلی خودمانی با این سرباز شروع به صحبت کرد و با زبان اشاره به او می گفت که عکس صدام را بردارد و بدهد تا زیر پا بشکند و مرگ بر صدام و درود بر خمینی می گفت .
از رفتار او تعجب کردم و گفتم مگر او را می شناسی که این قدر راحت با او حرف می زنی؟ گفت نه من از هیچ کس ترسی ندارم. عراقی ها باید از من بترسند. آنها اسیر هستند نه ما اسیر اینها. می گفتم فکر نمی کنی کمی با احتیاط رفتار کنی بهتر است؟ گفت چرا حق با توست اما من بزرگ نشدم که بترسم ، بزرگ نشدم که اسیر باشم. من در اسارت یا می میرم یا فرار می کنم . من بازیگر نیستم و از دشمن ترس ندارم، اسیر نیستم ...
شب آخر محمد رضا دیگر کاملاً بی حال شده بود و دیگر توان ناله کردن هم نداشت. به من نگاه کرد و گفت حسین یادت نرود که ساعت 10 چگونه جان دادم.
بعد از شانزده سال پیکر محمدرضا را سالم از خاک درآورده بودند، صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمدرضا را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود. حتی پودر مخصوص تخریب جسد رویش ریختند، ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه محمدرضا را دریافت می کردند، سرهنگ عراقی که آنجا حضور داشته گریه می کرده و گفته: ما چه افرادی را کشتیم. یکی از یارانش به مادر شهید موقع دفن پیکرش گفته بود: می دانید چرا بدن او سالم است؟ مادر گفته بود از بس ایشان خوب و با خدا بود اما او گفته بود راز سالم ماندن ایشان در چهار چیز است: هیچ وقت نماز شب ایشان ترک نمی شد، مداومت بر غسل جمعه داشت، دائماً با وضو بود و اینکه هر وقت زیارت عاشـورا خوانده می شـد ما با چفیه هایمان اشکمان را پاک می کردیم ولی ایشان با دسـت، اشکهایش را می گرفت و به بدنش می مالید و جالب این که جمعه وقتی برای ما آب می آوردند، ایشان آب را نمی خورد و آن را برای غسل نگه می داشت. شهید شفیعی در سال 81 در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.


خوشـا آنـان که  با عـزّت ز گیتـی
بسـاط خویش برچیـدند و رفتنـد
خوشـا آنان که در این عرصه خاک
چو خورشیدی درخشیدند و رفتنـد




  • تعداد بازدید : ۳۸۹
فرم ثبت نظر